چرا عدم ورود به امور درسی فرزندان در خانه، مفیدتر است؟
از آنجایی که معمولاً تخصص لازم را نداریم، مشاور و همراه مفیدی نخواهیم بود.
از آنجایی که دانایی و توانایی بر مدیریت خشم نداریم، از این طریق علت تازه ای برای تنبیه و تحقیر کودک می یابیم!
رابطه منحصر به فردِ مفیدِ مبتنی بر صمیمیت، محبت و حمایت والد-فرزندی به رابطه ی آسیب زای معلم-فرزندی تبدیل می شود.
از آنجایی که اکثر کودکان به درست یا اشتباه، معلم ها را دوست ندارند، والدینِ معلم شده را هم به تدریج دوست نخواهد داشت!
والدین فداکاری که وقت و انرژی مضاعفی جهت تکالیف و درس کودک گذاشته اند، خودآگاه و ناخودآگاه برای خود انتظار و توقعاتی را متصور می شوند که برآورده کردن آن ها در آینده از عهده فرزند بر نمی آید؛ ” من از زندگیم زدم برای درس تو، حالا نمیخوای بخاطر ما از دوستات و همسرت بزنی؟!“.
پدر و مادر قرار است اقیانوس تمام نشدنی غیر شرطی محبت و حمایت باشند نه معلم، مشاور، پلیس و دکتر ….! به خاطر لطف به فرزندتان و خودتان، بالغانه عاقلانه و نقادانه بیندیشید.
فرزند را به حال خود بگذاریم و معلم در جریان درس و تکالیفش باشد؟
خانه ما یک کانون امن و محل آرامش برای کودکمان است. رابطهی ما صمیمانه و مبتنی بر محبت بدون قید و شرط است. درس، بیماری جسمی و روانی و حتی خلاف و …وی از باب اینکه ما ورود کنیم جهت اقدام جدی،به ما ربطی ندارد. پس نقش ما چیست؟ چیزی شبیه آمبولانس. اگر فرزند من در درس ها ضعیف است، هزینه می کنم و برای او معلم می گیرم. اما خودم قاطی این مساله نمی شوم. چیزی که تا همیشه باید باقی بماند، رابطهی بینظیر و خاص والد-فرزندی صمیمانه و امن هست. فرزندمان دکتر و مهندس و… شود ،اما دیگر آن رابطه مهر و محبت نابود شده باشد، ما باختهایم. موضوعات موجود در روند زندگی کودک،به علت کم دانی و کم توانی و ضعف های ما کافیست تا رابطهی وحشتناک مهر و کینه را بین والد و فرزند بسازد. چیزی که رابطهی اغلب والدین و فرزندان است. بسیار تلخ بسیار وحشتناک. دوران تحصیل فقط اضافه کردن دلیلی جهت این کینه و مهر و پارادوکس کشنده است.
والدینی که درگیر شدید و مستقیم درس و تکلیف فرزندانشان هستند، منطبق با کدام متد روانشناسی یا تحقیقات یا کتاب علمی، عقلی و واقع بینانه ای رفتار می کنند؟! آمار مفید است، به آن نگاهی کنیم.
تقریباً تمامی کودکان تحت نظارت شدید والدین برای درس خواندن، از خودشان، والدین، درس و مدرسه و زندگی متنفرند!
ما زنده ایم برای درس و مدرک همراه با شکنجه یا زنده ایم جهت رشد و آموختن با لذت و آرامش؟
نگاهی کنیم به کشورهای پیشرفته جهان. نروژ، فنلاند، ژاپن و… کدامشان هستند که کودکان را مانند ما در خانه به چهارمیخ می کشند تا نمرهی اول کلاس و مدرسه و شهر و کشور شود؟
واضح است که آن ها در تحصیل و کار و اخلاق و سلامت روان و آرامش و موفقیت و خوشبختی خیلی از مشق نویسان و درسخوان هایی چون ما جلوتر هستند سخت است که درگیر این سیل لجن اجتماعی پُز دادن نمرات بچه هایمان نشویم. سخت است بگوییم بچه ی من پانزده با نمرهی بی می گیرد اما انسان است، آرام است، بازی می کند، ده تا دوست و همبازی دارد و. ..کلی کارهای مفید دیگه هم بلد است. مهربان است، خودش، ما، شما و زندگی را دوست دارد. عاشق مطالعه و آموختن است. درس هم می خواند. امیدوارم به فکر تربیت انسان های عاقل با عزت نفس بالا و مهربان و واقع بین باشیم.