شادی دلیل نمی خواهد، این غمگین بودن و ناراحتی است که علت می خواهد.
از کودکی رفتار خانواده و اطرافیان اینگونه بوده است که هر زمان ما را شاد و خوشحال می دیده اند، با تعجب پیگیر علت آن بوده اند.
“چی شده؟ کبکت خروس می خونه؟!”
و اینچنین بود که به تدریج آموختیم، شاد بودن علت می خواهد. در حالیکه بهتر است بدانیم و بیاموزیم، ما به صورت پیشفرض روی حالت شاد، سرحال، خوشحال و به عبارتی “عالی” تنظیم هستیم. مگر اینکه به واسطه ی علت و اتفاقی، از این فاز خارج شویم.
اگر اینگونه نیستیم، به احتمال زیاد یا اختلال در جسم داریم که با آزمایش و معاینه متخصصین داخلی کشف می شود، یا ایرادی در روان و باورهایمان هست که با مراجعه به روانشناسان عزیز، از آن مطلع می شویم.
باید در نظر داست که عده ای از افراد، بدون هیچگونه دلیلی ترجیح می دهند پیوسته از نداشته ها و غم هایشان بگویند و خود را غمگین جلوه دهند که ریشهی اصلی آن در ضعف شدید عزتنفس است. عزت نفس دو قسمت دارد؛ یکی از آن ها حرمت نفس است، یعنی من خودم را دوست دارم و خوب و دوست داشتنی هستم. اگر کسی چنین باوری داشته باشد، هرگز آن خروجی ها را ندارد. پس این عزیزان “من بدم – تو خوبی” یا “من بدم – تو بدی” هستند.
نکتهی دیگر این است که این افراد حاکمیت یا اصطلاح علمی ترآن آلودگی شدید “بالغ” با “والد منتقد” و یا “کودک لجباز و مطیع” است یا اینکه کلا “بالغ” خود را حذف کرده اند.
حالت دیگر این است که این افراد بیماری افسردگی یا اضطراب فراگیر و وسواس یا از این ها بدتر دوقطبی داشته باشند. و همچنین در نهایت ممکن است بیماری های جسمی مانند اختلالات هورمون تیرویید، کمخونی، اختلال در تنظیم قند ، میگرن، مشکلات هورمون های جنسی و یا غلبهی مزاج سوداوی و بلغمی داشته باشند.
برای درمان پیشنهاد می شود که ابتدا اصلی ترین کار یعنی ترمیم و ارتقاء عزت نفس را انجام داد و از روش شیرین و بسیار کاربردی “تحلیل رفتار متقابل” برای تنظیم عقلانی “والد، بالغ و کودک” کمک گرفت. اگر کسی این آگاهی را دارد که این ضعف ها را دارد، ممکن است بتواند با کمک مطالعه، به تنهایی، ایرادات خود را کشف و رفع نماید. اما اگر نمی داند که حالش بد است، احتمالا به کمک تخصصی نیاز داشته باشد.
احسان رضاپور لرکی